صفحه 3 از 9 12345 ...
نمایش نتایج: از 101 به 150 از 427

موضوع: از هر دری سخنی ...

31782
  1. بالا | پست 101

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3710
    نوشته ها
    9,699
    تشکـر
    4,204
    تشکر شده 10,202 بار در 5,111 پست
    میزان امتیاز
    21

    پاسخ : از هر دری سخنی ...

    قبول می کنم که دیگر مثل بادهایی نیستم که بوی تو را دارند

    یا مثل روسری هایی که آبرویت بودند! نه! این خاطرات یک ملوان نیست!

    خاطرات بادهایی است که گاهی شکل روسری تواند و گاهی شکل بادبانهایی که همیشه خمیده اند!!

    حالا مانده ام ،روسری هایی که بادبان شده اند ،چگونه می خواهند موج موهایت را بپیمایند؟!!

    باید قبول کنم که اقیانوس چیزی به جز تلاطم موهای تو نیست!

    به دنیای خودم که چشم می دوزم می بینم دارند هر روز بیشتر می شوند این دریاهای سیاه!

    حالا لب ساحل بایست و به تنها ملوانی که یک راهش لنگر است و یک راهش باد، دستی تکان بده!
    اما قبول کن که همه ی نامه ها، دریا را از پشت بطری تجربه نکرده اند! قبول کن!

    522430_438168626246162_1457360723_n.jpg
    ویرایش توسط farokh : 06-12-2014 در ساعت 12:50 PM
    امضای ایشان

    خـــــدانـگهــــــدار


  2. بالا | پست 102

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3710
    نوشته ها
    9,699
    تشکـر
    4,204
    تشکر شده 10,202 بار در 5,111 پست
    میزان امتیاز
    21

    پاسخ : از هر دری سخنی ...

    10308440_703641943033794_7238710737806527491_n.jpg
    امضای ایشان

    خـــــدانـگهــــــدار


  3. کاربران زیر از farokh بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  4. بالا | پست 103

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3710
    نوشته ها
    9,699
    تشکـر
    4,204
    تشکر شده 10,202 بار در 5,111 پست
    میزان امتیاز
    21

    پاسخ : از هر دری سخنی ...

    [replacer_a] هایت که کم و اندک باشند

    دغدغه هایت که بسیار فراوان

    در می مانی چه کنی دلخوشی

    به اندک تلنگری در هم می ریزی ...

    به اندک نسیمی ویران می شوی !

    دلخوشم به بودنت .

    تنها دغدغه ام نداشتن توست .

    بودن و نداشتن ...

    چـــه تــنــاقــض دلــگــیــری .!.!.!
    امضای ایشان

    خـــــدانـگهــــــدار


  5. بالا | پست 104

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3710
    نوشته ها
    9,699
    تشکـر
    4,204
    تشکر شده 10,202 بار در 5,111 پست
    میزان امتیاز
    21

    پاسخ : از هر دری سخنی ...

    10169436_443060439162717_3130220930682214152_n.jpg
    امضای ایشان

    خـــــدانـگهــــــدار


  6. بالا | پست 105

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3710
    نوشته ها
    9,699
    تشکـر
    4,204
    تشکر شده 10,202 بار در 5,111 پست
    میزان امتیاز
    21

    پاسخ : از هر دری سخنی ...

    خدایــــــــــا! سرده این پایین[replacer_a] از اون بالا تماشا کن

    اگه میشـه بیــــــا پاییـن و دستـــــای منـــو ها کن

    ،!سرده این پایین،ببـین دستــامـو میلرزه

    دیگه حتـــــــــــے همه دنیا،به این دورے نمـے ارزه

    تو اون بالا من این پایین،دو تایـــــــے مون چرا تنها؟

    اگه لیلــــــے دلش گیــــره! بـــــگو مجنون چرا تنها؟

    خدایا! من دلم قرصه،کسے غیر از تو با من نیست

    خیالت از زمین راحت ،که حتــے روز،روشن نیست

    کسـے اینجا نمـے بینـه که خدایــــــــــازیر چشماته

    یه عمره یـــــــــــادمـــــــون رفته،زمیـن دار مکافـاته

    فراموشم شده گاهـے،که این پایین چه هـــا کردم

    کـــــــــه روزے بایـد از اینجـا بــازم پـیــش تو برگردم

    دنیـــــــــــا ! وقــت برگشـتـن یه کم با من مدارا کن

    شنیــدم گرمــه آغوشـــت،اگه میشـه منــم جا کن
    امضای ایشان

    خـــــدانـگهــــــدار


  7. بالا | پست 106

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3710
    نوشته ها
    9,699
    تشکـر
    4,204
    تشکر شده 10,202 بار در 5,111 پست
    میزان امتیاز
    21

    پاسخ : از هر دری سخنی ...

    گاهی دلم میخواد حلوایی بخورم ،

    فاتحه ایی بخوانم برای روحم ...

    شادیش...

    ارزانی آنهایکه بودن و نبودنم برایشان فرقی ندارد
    تصاوير کوچک فايل پيوست تصاوير کوچک فايل پيوست 1908303_244270212363324_4746600765125235338_n.jpg  
    ویرایش توسط farokh : 06-12-2014 در ساعت 01:14 PM
    امضای ایشان

    خـــــدانـگهــــــدار


  8. بالا | پست 107

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3710
    نوشته ها
    9,699
    تشکـر
    4,204
    تشکر شده 10,202 بار در 5,111 پست
    میزان امتیاز
    21

    پاسخ : از هر دری سخنی ...

    یـه جایـی هم هســـــت,

    بعـد از کلــــــــی دویدن,

    یهو وایمیـــــــــستی,

    سرتو مینـــــــــدازی پایین و آروم میـــــــــــگی:

    دیگـه زورم نمیــــــــرســــه!!
    امضای ایشان

    خـــــدانـگهــــــدار


  9. بالا | پست 108

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3710
    نوشته ها
    9,699
    تشکـر
    4,204
    تشکر شده 10,202 بار در 5,111 پست
    میزان امتیاز
    21

    پاسخ : از هر دری سخنی ...

    10435393_703395776391744_5861782322759509769_n.jpg
    امضای ایشان

    خـــــدانـگهــــــدار


  10. بالا | پست 109

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3710
    نوشته ها
    9,699
    تشکـر
    4,204
    تشکر شده 10,202 بار در 5,111 پست
    میزان امتیاز
    21

    پاسخ : از هر دری سخنی ...

    وقتی چیزی مرا [replacer_a] می دهد،در موردِآن با هیچ کس حرفی نمی زنم.

    خودم در موردش فکر می کنم،به نتیجه می رسم و به تنهایی رنج می کنم.

    نه اینکه واقعا احساسِ عمل بکنم،فکر می کنم که انسان ها، در آخر، باید خودشان، خودشان را نجات دهند.

    هاروکی موراکامی
    امضای ایشان

    خـــــدانـگهــــــدار


  11. بالا | پست 110

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3710
    نوشته ها
    9,699
    تشکـر
    4,204
    تشکر شده 10,202 بار در 5,111 پست
    میزان امتیاز
    21

    پاسخ : از هر دری سخنی ...

    10436680_703379519726703_937313189612553884_n.jpg
    امضای ایشان

    خـــــدانـگهــــــدار


  12. بالا | پست 111

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3710
    نوشته ها
    9,699
    تشکـر
    4,204
    تشکر شده 10,202 بار در 5,111 پست
    میزان امتیاز
    21

    پاسخ : از هر دری سخنی ...

    10455256_703396006391721_3900005136295682216_n.jpg
    امضای ایشان

    خـــــدانـگهــــــدار


  13. کاربران زیر از farokh بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  14. بالا | پست 112

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3537
    نوشته ها
    49
    تشکـر
    89
    تشکر شده 51 بار در 34 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : از هر دری سخنی ...

    دل خوش از آنیم که حج میرویم
    غافل از آنیم که کج میرویم

    کعبه به دیدار خدا میرویم

    او که همینجاست کجا میرویم

    حج بخدا جز به دل پاک نیست

    شستن غم از دل غمناک نیست

    دین که به تسبیح و سر وریش نیست

    هرکه علی گفت که درویش نیست

    صبح به صبح در پی مکر و فریب

    شب همه شب گریه و امن یجیب

    امضای ایشان
    زندگی شاید آن لبخندی ست،که دریغش کردیم

  15. کاربران زیر از وروجک بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  16. بالا | پست 113

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3660
    نوشته ها
    171
    تشکـر
    135
    تشکر شده 167 بار در 99 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : از هر دری سخنی ...


    یدانـــے...
    یـڪ وقـت هـایـے بـایـد
    روے یـڪ تـڪـ ه ڪـاغذ بنویـسـے
    تعطیـل اسـت...
    و بچـسبـانــے پشـت شیشــ ه ے افڪـارت
    بـایـد بــ ه خـودت استراحـت بدهــے
    دراز بڪـشــے
    دست هـایـت را زیـر سـرت بگـذاری
    بـ ه آسمـان خیـره شـوی
    و بـی خیـال سـوت بزنـی
    در دلـت بخنـدی
    بــ ه تمـام افڪـاری کـ ه
    پشـت شیشــ ه ے ذهنـت
    صـف ڪشـیده انـد...
    آن وقـت بـا خـودت بگـویـے
    بگـذار
    منتظـر بماننـد...


  17. 2 کاربران زیر از pegah64 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  18. بالا | پست 114

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3710
    نوشته ها
    9,699
    تشکـر
    4,204
    تشکر شده 10,202 بار در 5,111 پست
    میزان امتیاز
    21

    پاسخ : از هر دری سخنی ...

    10259973_703378933060095_157424289171571956_n.jpg
    امضای ایشان

    خـــــدانـگهــــــدار


  19. 2 کاربران زیر از farokh بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  20. بالا | پست 115

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3710
    نوشته ها
    9,699
    تشکـر
    4,204
    تشکر شده 10,202 بار در 5,111 پست
    میزان امتیاز
    21

    پاسخ : از هر دری سخنی ...

    دلم گرفته [replacer_a] تو دلگشایی کن

    من آمدم به امیدت تو هم خدایی کن

    به بوی دلکش زلفت که این گره بگشای

    خدایا گرفته ی ما بین و دلگشایی کن

    دلی چودلدارم نهاده بر سر دست

    ببین به گوشه ی چشمی و خودنمایی کن
    امضای ایشان

    خـــــدانـگهــــــدار


  21. کاربران زیر از farokh بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  22. بالا | پست 116

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Apr 2014
    شماره عضویت
    3230
    نوشته ها
    76
    تشکـر
    170
    تشکر شده 72 بار در 41 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : از هر دری سخنی ...

    نقل قول نوشته اصلی توسط farokh نمایش پست ها
    اسکندر و چشمه آب حیات
    می گویند که اسکندر مقدونی بعد از فتح سغد و خوارزم از یکی از بزرگان قوم شنید که در قسمت شمال آن سرزمینی است که به آن ظلمات گویند و خورشید هنگام غروب درآنجا فرود می رود و پس از آن گیتی در تاریکی است . درسرزمین ظلمات چشمه ای است که به آن [replacer_a] می گویند و چون تن در آن بشویند گناهان بریزد و هر کس از آن بخورد نمی میرد . اسکندرپس از شنیدن این سخن با سپاهیانش جانب شمال را پیش گرفت و به زمین همواری رسید که میانش دره و نهر آبی وجود داشت .

    به فرمانش پلی بر روی دره بستند و از روی آن عبور کردند . پس از چند روز به سرزمین ظلمات رسیدند که خورشید بر آن نمی تابید و در تاریکی فرو رفته بود .

    اسکندر تمام بار و بنه و اسباب همراهان را در ابتدای ظلمات بر جای گذاشت و با چهل نفر نفر مصاحب و صد نفر سردار جوان و 1200 نفر سرباز ورزیده و نان خورشت چهل روزه که برگرفتند و داخل ظلمات شد و فرمان داد که در میان آنان کسی از سالمندان نباشد . ولی پیرمردی که آرزو داشت عجایب جهان را ببیند و پسرانش جزو سربازان اسکندر بودند از ایشان خواست او را همراه ببرند .

    شاید در این سفر پر خطر به وجود شخص دنیا دیده ای احتیاج افتد . پسران نیز خواسته پدر را اجابت کردند .

    پس از طی مسافتی ظلمت و تاریکی هوا و سختی و دشواری راه اسکندر و همراهانش را از پیشروی انداخت .

    به قسمی که هر قدر به چپ و راست می رفتند راه را باز نمی یافتند. اسکندر تعداد همراهان را به 160 نفر تقلیل داد و آرزو کرد که ای کاش پیر جهاندیده ای همراهشان بود تا راه را از چاه باز شناسد .

    آن دو برادر جرات کرده و حقیقت را به اسکندر گفتند و اسکندر خوشحال شد و از پیرمرد خواست نا راه چاره ای نشان دهد .

    پیر گفت : باید اسبهای نرینه را جا گذاشته و با اسبهای مادینه حرکت کنیم چون مادیان در تاریکی بهتر از اسب نر به راه پی می برد و پیش می رود .

    طبق دستور عمل کردند و روانه شدند . پیرمرد به پسرانش دستور داد هر قدر میتوانند ریگ بیابان بردارند و در خورجین گذارند .

    باری اسکندر و همراهان 18 روز در ظلمات پیش رفتند و تا به کنار چشمه ای رسیدند که هوای معطر و دلپذیر داشت و آبش مثل برق می جهید .

    اسکندر احساس گرسنگی کرد و به آشپزش که آندریاس نام داشت دستور داد غذائی طبخ کند .

    آندریاس یک عدد ماهی خشک از خورجین برداشته برای شستشو داخل چشمه فرو برد . در آن لحظه ماهی زنده شده از دست آندریاس سرید و رفت . آندریاس از آن اتفاق شگفت به کسی حرفی نزد و کف دستی از آب چشمه نوشید و مقداری با خود برداشت و غذای دیگری برای اسکندر مهیا کرد .

    بعد از حرکت اسکندر به همراهان گفت هر چه از چوب و سنگ در راه یافتند همراه خود بردارند . معدودی دستور او را اطاعت کرده و مابقی که از خستگی به جان آمده بودند سرپیچی نمودند .چون به روشنائی آفتاب رسیدند تمامی سنگها را جواهراتی بس نادر و گرانبها دیدند .

    از آنطرف دیر زمانی نگذشت که راز آندریاس فاش گشت و ناچار واقعه را برای اسکندر تعریف کرد . اسکندر سخت به خشم آمد و کار از کار هم گذشته بود ولی برای تنبیه آشپزش دستور داد سنگ بزرگی به گردن آندریاس بستند و او را در دریا انداختند تا حیات ابدی را که بر اثر نوشیدن آب حیات بدست آورده بود را با سختی و دشواری در زیر دریا سپری کند و لذتی از زندگی جاوید نصیبش نشود . میگویند آندریاس هنوز هم زنده است و در قسمتی از دریای آندرنتیکوس جای دارد ....
    این اسم منو یاد گسل سن آندریاس میندازه ، ارتباطی وجود داره ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
    امضای ایشان
    ما زنده به آنیم که آرام نگیریم موجیم که آسودگی ماعدم ماست

  23. کاربران زیر از سلام برشما بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  24. بالا | پست 117

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3660
    نوشته ها
    171
    تشکـر
    135
    تشکر شده 167 بار در 99 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : از هر دری سخنی ...

    -چه بسیارند کسانی که به هنگام غروب آفتاب چنان می گریند که ریزش اشک ها مانع از دیدن ستاره ها می شود...

  25. کاربران زیر از pegah64 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  26. بالا | پست 118

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3660
    نوشته ها
    171
    تشکـر
    135
    تشکر شده 167 بار در 99 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : از هر دری سخنی ...

    وقتی کسی به زندگیتان وارد میشود
    خدا او را به دلیلی میفرستد
    یا برای درس گرفتن از او
    و یا برای ماندن با او برای همیشه . . .

  27. کاربران زیر از pegah64 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  28. بالا | پست 119

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3710
    نوشته ها
    9,699
    تشکـر
    4,204
    تشکر شده 10,202 بار در 5,111 پست
    میزان امتیاز
    21

    پاسخ : از هر دری سخنی ...

    ﺁﺭﯼ ﺍﺯ ﭘﺸﺖ ﮐﻮﻩ ﺁﻣﺪﻩ ﺍﻡ

    ﭼﻪ ﻣﯿﺪﺍﻧﺴﺘﻢ ﺍﯾﻦ ﻭﺭﮐﻮﻩ

    ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺮﺍﯼ ﺛﺮﻭﺕ ... ﺣﺮﺍﻡ ﺧﻮﺭﺩ

    ﺑﺮﺍﯼ ﻋﺸﻖ ... ﺑﺎﯾﺪ ﺧﯿﺎﻧﺖ ﮐﺮﺩ


    ﺑﺮﺍﯼ ﺧﻮﺏ ﺩﯾﺪﻩ ﺷﺪﻥ ... ﺑﺎﯾﺪ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺭﺍ ﺑﺪ ﻧﺸﺎﻥ ﺩﺍﺩ

    ﺑﺮﺍﯼ ﺑﻪ ﻋﺮﺵ ﺭﺳﯿﺪﻥ ... ﺑﺎﯾﺪ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻓﺮﺵ ﮐﺸﯿﺪ

    ﻭﻗﺘﯽ ﺑﺎ ﺳﺎﺩﮔﯽ ﺩﻟﯿﻠﺶ ﺭﺍ ﭘﺮﺳﯿﺪﻡ ....

    ﮔﻔﺘﻨﺪ ﺗﻮ ﺍﺯ ﭘﺸﺖ ﮐﻮﻩ ﺁﻣﺪﯼ

    ﺗﺮﺟﯿﺢ ﻣﯿﺪﻡ . ﺑﻪ ﭘﺸﺖ ﮐﻮﻩ ﺑﺮﮔﺮﺩﻡ

    ﻭ ﺗﻨﻬﺎ ﺩﻏﺪﻏﻪ ﺍﻡ ...ﺳﺎﻟﻢ ﺑﺮﮔﺮﺩﺍﻧﺪﻥ ﮔﻮﺳﻔﻨﺪﺍﻥ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﮔﺮﮒ ﺑﺎﺷﺪ .

    ﺗﺎﺍﯾﻨﮑﻪ ﺍﯾﻦ ﻭﺭ ﮐﻮﻩ ﺑﺎﺷﻢ ﻭ ﮔﺮﮒ
    امضای ایشان

    خـــــدانـگهــــــدار


  29. بالا | پست 120

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3710
    نوشته ها
    9,699
    تشکـر
    4,204
    تشکر شده 10,202 بار در 5,111 پست
    میزان امتیاز
    21

    پاسخ : از هر دری سخنی ...

    1907374_663745773718523_5010431681128784289_n.jpg

    سرحش با شما
    امضای ایشان

    خـــــدانـگهــــــدار


  30. بالا | پست 121

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3710
    نوشته ها
    9,699
    تشکـر
    4,204
    تشکر شده 10,202 بار در 5,111 پست
    میزان امتیاز
    21

    پاسخ : از هر دری سخنی ...

    انسان بودن یعنى اینكه [replacer_a]

    وقتى با كسى مشتاقانه كوهى را بالا رفتى ,,,

    اما رو قله ,,, كردى كه ازش بى نیاز شدى حس

    یادت نره كه اون پایین چقدر بهش نیاز داشتى ,,,
    امضای ایشان

    خـــــدانـگهــــــدار


  31. بالا | پست 122

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3710
    نوشته ها
    9,699
    تشکـر
    4,204
    تشکر شده 10,202 بار در 5,111 پست
    میزان امتیاز
    21

    پاسخ : از هر دری سخنی ...

    10300429_703818893016099_4325876686256283658_n.jpg
    امضای ایشان

    خـــــدانـگهــــــدار


  32. بالا | پست 123

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3710
    نوشته ها
    9,699
    تشکـر
    4,204
    تشکر شده 10,202 بار در 5,111 پست
    میزان امتیاز
    21

    پاسخ : از هر دری سخنی ...

    [replacer_a] که میشوی ، همه چیز بی علت می شود

    و تمام عاشق علـت میشود ، تا عـشق را از تو بگیرد دنیا
    . . .
    امضای ایشان

    خـــــدانـگهــــــدار


  33. بالا | پست 124

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3710
    نوشته ها
    9,699
    تشکـر
    4,204
    تشکر شده 10,202 بار در 5,111 پست
    میزان امتیاز
    21

    پاسخ : از هر دری سخنی ...

    اگر کسی را [replacer_a] داری [replacer_a] باید او را آن طور که هست [replacer_a] داشته باشی

    نه آن جور که گمان می کنی باید باشد دوست
    " لئو تولستوی "
    امضای ایشان

    خـــــدانـگهــــــدار


  34. بالا | پست 125

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3710
    نوشته ها
    9,699
    تشکـر
    4,204
    تشکر شده 10,202 بار در 5,111 پست
    میزان امتیاز
    21

    پاسخ : از هر دری سخنی ...

    بـــرای تصـــاحبت نمـی جنگـــم

    احاطــه ات نمی کنـــم تــا مــال مــن شـــوی

    بـا رقیـــبان نمی جنگـــم !


    بـــه قـــول دکتــــر انوشـــه کــه می گفـــت :

    [replacer_a] عشـــق تملـــک نیـــست ، تعلــــق اســـت

    ولـــی اگـــر بیایــی و بمانـــی

    بـــرای بــا تـــو مانـــدن ، بــا دنیــــا می جنـــگم

    امضای ایشان

    خـــــدانـگهــــــدار


  35. بالا | پست 126

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3660
    نوشته ها
    171
    تشکـر
    135
    تشکر شده 167 بار در 99 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : از هر دری سخنی ...


  36. کاربران زیر از pegah64 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  37. بالا | پست 127

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3660
    نوشته ها
    171
    تشکـر
    135
    تشکر شده 167 بار در 99 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : از هر دری سخنی ...


    گاهی خداآنقدرصدایت رادوست داردکه سکوت می کند تا توبارها بگویی ......خدای من

  38. کاربران زیر از pegah64 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  39. بالا | پست 128

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3710
    نوشته ها
    9,699
    تشکـر
    4,204
    تشکر شده 10,202 بار در 5,111 پست
    میزان امتیاز
    21

    پاسخ : از هر دری سخنی ...



    زن زندگیست….
    مرد امنیت….
    وچه خوب میشود وقتی مردی تمام مردانگی اش را خرج امنیت زندگی اش کند …
    و چه زیبا می شود وقتی زنی تمام زندگی اش را خرج غرور امنیتش کند…
    امضای ایشان

    خـــــدانـگهــــــدار


  40. کاربران زیر از farokh بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  41. بالا | پست 129

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3660
    نوشته ها
    171
    تشکـر
    135
    تشکر شده 167 بار در 99 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : از هر دری سخنی ...


  42. کاربران زیر از pegah64 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  43. بالا | پست 130

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3660
    نوشته ها
    171
    تشکـر
    135
    تشکر شده 167 بار در 99 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : از هر دری سخنی ...


  44. کاربران زیر از pegah64 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  45. بالا | پست 131

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3710
    نوشته ها
    9,699
    تشکـر
    4,204
    تشکر شده 10,202 بار در 5,111 پست
    میزان امتیاز
    21

    پاسخ : از هر دری سخنی ...

    583317.jpg


    اگر میخواهی دنیا را به جایی بهتر تبدیل کنی ...

    نگاهی به خودت بنداز و خود را تغییر بده ...

    آدمها را قضاوت نکن !

    فکرشان را، دینشان را، عقایدشان را
    بگذارید هر کس به صلاح خودش [replacer_a] کند!
    امضای ایشان

    خـــــدانـگهــــــدار


  46. کاربران زیر از farokh بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  47. بالا | پست 132

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3537
    نوشته ها
    49
    تشکـر
    89
    تشکر شده 51 بار در 34 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : از هر دری سخنی ...

    سعی کن آنقدر خوب باشی که بزرگترین تنبیه تو برای دیگران گرفتن خودت از آن ها باشد (پائولو کوئلیو)
    امضای ایشان
    زندگی شاید آن لبخندی ست،که دریغش کردیم

  48. کاربران زیر از وروجک بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  49. بالا | پست 133

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3710
    نوشته ها
    9,699
    تشکـر
    4,204
    تشکر شده 10,202 بار در 5,111 پست
    میزان امتیاز
    21

    پاسخ : از هر دری سخنی ...

    10402613_771525749558285_2169790531865263839_n.jpg


    پدری با پسری گفت به قهر
    که تو آدم نشوی جان پدر


    حیف از آن عمر که ای بی سروپا
    در پی تربیتت کردم سر


    دل فرزند از این حرف شکست
    بی خبر از پدرش کرد سفر


    [replacer_a]بسیار کشید و پس از آن
    زندگى گشت به کامش چو شکر


    عاقبت شوکت والایی یافت
    حاکم شهر شد و صاحب زر


    چند روزی بگذشت و پس از آن
    امر فرمود به احضار پدر


    پدرش آمد از راه دراز
    نزد حاکم شد و بشناخت پسر

    پسر از غایت خودخواهی و کبر

    نظر افکند به سراپای پدر

    گفت گفتی که تو آدم نشوی

    تو کنون حشمت و جاهم بنگر

    پیر خندید و سرش داد تکان

    گفت این نکته وبرون شد ز در

    «من نگفتم که تو[replacer_a] نشوی

    گفتم آدم نشوی جان پدر»

    رنج
    امضای ایشان

    خـــــدانـگهــــــدار


  50. کاربران زیر از farokh بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  51. بالا | پست 134

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3710
    نوشته ها
    9,699
    تشکـر
    4,204
    تشکر شده 10,202 بار در 5,111 پست
    میزان امتیاز
    21

    پاسخ : از هر دری سخنی ...

    داستان فاطمه غرغرو
    مردی زنی داشت به اسم فاطمه که خیلی بداخلاق و غرغر و بود.

    اهالی محل اسم او را فاطمه غرغرو گذاشته بودند .

    کار به جائی رسید که شوهر به تنگ آمد و تصمیم به کشتن او گرفت .

    روزی به بیابان رفت و چاهی را نشان کرد و سراغ فاطمه آمد و گفت :

    امروز میخواهم تو را به گردش ببرم, پس زن را نزدیک چاه برد و با یک حرکت به داخل چاه انداخت .

    چند روز بعد شوهر رفت که ببیند زنک زنده است یا مرده ، دید صدائی از ته چاه فریاد می زند :

    من ماری هستم که در اینجا با آسایش زندگی میکردم و تو آن را خراب کردی , اگر مرا از دست این زن نجات دهی تو را به ثروت میرسانم .

    مرد طنابی به درون چاه اداخت و مار را بیرون آورد .

    مار به او گفت : من پولی ندارم اما به قصر حاکم رفته و دور گردن دختر او می پیچم و اجازه نمی دهم

    کسی مرا باز کند تا تو بیائی آن وقت پول خوبی بگیر و مرا باز کن .

    مار رفت و دور گردن دختر حاکم پیچید و در شهر جار زدند اگر کسی بتواند مار را باز کند هزار سکه طلا میگیرد .

    شوهر فاطمه غرغرو به قصر آمد و گفت :

    من اینکار را انجام می دهم , مار را گرفت و صاحب هزار سکه طلا شد .

    بعد از مدتی خبر رسید که مار به شهر دیگری رفته و دور گردن دختر حاکم آن شهر پیچیده و باز دنبال شوهر فاطمه غرغرو فرستادند .

    مرد نزد مار آمد و مار تا او را دید به او گفت :

    دیگر کاری به کار من نداشته باش ؟ شوهر فاطمه گفت :

    من کاری ندارم فقط آمدم بگویم که فاطمه غرغرو در راه اینجاست و مار تا اسم فاطمه را شنید از دور گردن دختر باز شد و فرار کرد .

    حاکم با تعجب گفت : در کار تو چه سری بود ؟

    مرد ماجرا را تعریف کرد و حاکم از تعجب انگشت بر دهان گزید و از آن زمان هر زنی که به سر و همسر قر بزند به او فاطمه غرغرو می گویند ...

    10462616_10201163747615144_5308262962032986382_n.jpg
    امضای ایشان

    خـــــدانـگهــــــدار


  52. کاربران زیر از farokh بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  53. بالا | پست 135

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3710
    نوشته ها
    9,699
    تشکـر
    4,204
    تشکر شده 10,202 بار در 5,111 پست
    میزان امتیاز
    21

    پاسخ : از هر دری سخنی ...

    [replacer_a]:

    پدرمصری: پسرم مادرگذشته سرزمینی بحث تاریخی داشتیم،

    پدریونانی: پسرم کشورمادرگذشته دانشمندان زیادی داشته،

    پدرایتالیایی: پسرم کشورمادارای امپراطوری قدرتمندی بوده،

    پدرعربی: پسرم ما پیامبری داشتیم که فردبسیارخوبی بوده،
    .
    .
    .

    پدرایرانی:

    پسرم درگذشته ماکشوری داشتیم که وسیعبخشی ازآن بود، دانشمندان یونانی برای تحصیل به ایران میامدند، رومی هادرجنگ هاازماشکست میخوردند، و هزار سال قبل ازاعراب ما خدا را پرستش میکردیم.
    امضای ایشان

    خـــــدانـگهــــــدار


  54. کاربران زیر از farokh بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  55. بالا | پست 136

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3537
    نوشته ها
    49
    تشکـر
    89
    تشکر شده 51 بار در 34 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : از هر دری سخنی ...

    داستان فاطمه غرغرو خیلی باحال بود آقا farokh
    بحث تاریخی هم بسیار عالی
    امضای ایشان
    زندگی شاید آن لبخندی ست،که دریغش کردیم

  56. کاربران زیر از وروجک بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  57. بالا | پست 137

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3710
    نوشته ها
    9,699
    تشکـر
    4,204
    تشکر شده 10,202 بار در 5,111 پست
    میزان امتیاز
    21

    پاسخ : از هر دری سخنی ...

    نقل قول نوشته اصلی توسط وروجک نمایش پست ها
    داستان فاطمه غرغرو خیلی باحال بود آقا farokh
    بحث تاریخی هم بسیار عالی

    ممنون که وقت گذاشتید
    امضای ایشان

    خـــــدانـگهــــــدار


  58. بالا | پست 138

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3710
    نوشته ها
    9,699
    تشکـر
    4,204
    تشکر شده 10,202 بار در 5,111 پست
    میزان امتیاز
    21

    پاسخ : از هر دری سخنی ...

    تصاوير کوچک فايل پيوست تصاوير کوچک فايل پيوست 35.jpg  
    امضای ایشان

    خـــــدانـگهــــــدار


  59. بالا | پست 139

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3710
    نوشته ها
    9,699
    تشکـر
    4,204
    تشکر شده 10,202 بار در 5,111 پست
    میزان امتیاز
    21

    پاسخ : از هر دری سخنی ...



    یک روز از سرِ بی کاری به بچه های کلاس گفتم انشایی بنویسند با این عنوان که “فقر بهتر است یا عطر؟” قافیه ساختن از سرگرمی هایم بود.

    چند نفری از بچه ها نوشتند “فقر”. از بین علم و ثروت همیشه علم را انتخاب می کردند.

    نوشته بودند که “فقر خوب است چون چشم و گوش آدم را باز می کند و او را بیدار نگه می دارد ولی عطر، آدم را بیهوش و مدهوش می کند.”

    عادت کرده بودند مجیز فقر را بگویند چون نصیبشان شده بود.

    فقط یکی از بچه ها نوشته بود “عطر”. انشایش را هنوز هم دارم.

    جالب بود. نوشته بود:

    عطر حس های آدم را بیدار می کند که فقر آن ها را خاموش کرده است.
    از کتاب"رویای تبت" / فریبا وفی

    http://forum.moshaver.co/f81/%D8%AF%...85/index3.html
    امضای ایشان

    خـــــدانـگهــــــدار


  60. بالا | پست 140

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3710
    نوشته ها
    9,699
    تشکـر
    4,204
    تشکر شده 10,202 بار در 5,111 پست
    میزان امتیاز
    21

    پاسخ : از هر دری سخنی ...

    10336713_778773088819581_5490771006077695511_n.jpg

    بعضی ها سکوت شان هم صدای[replacer_a]می دهد
    امضای ایشان

    خـــــدانـگهــــــدار


  61. بالا | پست 141

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3562
    نوشته ها
    205
    تشکـر
    213
    تشکر شده 208 بار در 106 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : از هر دری سخنی ...

    دقت کردین پسرا تا میرن دانشگاه احساس وظیفه میکنن که حتما باید عاشق یکی از دخترای همون دانشگاه بشن؟

  62. 2 کاربران زیر از yass بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  63. بالا | پست 142

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3562
    نوشته ها
    205
    تشکـر
    213
    تشکر شده 208 بار در 106 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : از هر دری سخنی ...

    دهه 50 زن گرفتن بچه دار شدن پس فردا نوه دارم میشن
    دهه 70هم که پیش فعالن همشون ازدواج کردن
    موندم چه رازی داره دهه 60نه زن میگیرن نه شوهر میکنن

  64. 2 کاربران زیر از yass بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  65. بالا | پست 143

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3710
    نوشته ها
    9,699
    تشکـر
    4,204
    تشکر شده 10,202 بار در 5,111 پست
    میزان امتیاز
    21

    پاسخ : از هر دری سخنی ...

    نقل قول نوشته اصلی توسط yass نمایش پست ها
    دقت کردین پسرا تا میرن دانشگاه احساس وظیفه میکنن که حتما باید عاشق یکی از دخترای همون دانشگاه بشن؟

    امضای ایشان

    خـــــدانـگهــــــدار


  66. کاربران زیر از farokh بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  67. بالا | پست 144

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3710
    نوشته ها
    9,699
    تشکـر
    4,204
    تشکر شده 10,202 بار در 5,111 پست
    میزان امتیاز
    21

    پاسخ : از هر دری سخنی ...

    متاسفانه واقعیتی تلخ در مورد ما ایرانیان است:


    در داستانهای قدیمی آورده اند که، روزی خداوند [replacer_a] ای از فرشتگان بارگاه خویش را به زمین فرستاد و گفت در هر قاره ای، یکی از بندگان را بیاب و هر آنچه میخواهد مستجاب کن
    فرشته نخست بار بر کالیفرنیای آمریکا فرود آمد. مردی را دید که در خیابان قدم میزند. گفت ای مرد، حاجت چه داری تا روا کنم از برای تو؟ مرد گفت: خانه ای بزرگ میخواهم. ماشینی بسیار بزرگ و مقدار زیادی پول. آنقدر که هر چه خرج کنم به پایان نرسد...


    خواسته مرد[replacer_a] شد.


    فرشته بر سر اروپا چرخی زد و بر روی پاریس فرود آمد. زنی را پیدا کرد.[replacer_a] زن را پرسید. زن گفت: مردی میخواهم زیبا رو. و لباسی که هیچ زنی تا کنون نپوشیده باشد. و عطری که هیچ انسانی تا کنون نبوییده باشد...


    خواسته زن مستجاب شد


    فرشته به قاره آسیا روان شد و از قضا در میانه یکی از کویرهای ایران فرود آمد. مردی را دید نشسته در کپر خود. تنها و بی کس.

    پرسید: ای مرد چه میخواهی از من؟


    مرد گفت: آرزویی ندارم. من به آنچه دارم راضیم.


    فرشته به حال او غصه خورد. ساعتی آنجا ماند و دوباره پرسید:
    مرد! آرزویی بکن! مرد گفت: راضیم و چیزی نمیخواهم.
    هر چه فکر میکنم چیز خاصی به ذهنم نمیرسد.

    فرشته ناامیدانه پرگشود.
    اما در آخرین لحظات مرد گفت: برگرد. صبر کن!


    [replacer_a]ه خوشحال شد و گفت: آرزویی به خاطرت آمد؟


    گفت: بله! کمی آن طرف تر، پیرمردی دیگر است که در کپر خود نشسته و یک بز هم دارد.
    برای من سخت است که او بز داشته باشد و من نداشته باشم، سر راهت آن بز را خفه کن...
    امضای ایشان

    خـــــدانـگهــــــدار


  68. کاربران زیر از farokh بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  69. بالا | پست 145

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3710
    نوشته ها
    9,699
    تشکـر
    4,204
    تشکر شده 10,202 بار در 5,111 پست
    میزان امتیاز
    21

    پاسخ : از هر دری سخنی ...

    10450585_10201164356670370_7508269161847390209_n.jpg

    ضرب المثل همه
    رنگش را دیده بودیم...

    دامادی در شب زفاف برای اینکه چشم و گوش بسته بودن عروس را معلوم کند،‌ مردی خود را رنگارنگ می نماید تا عکس العمل [replacer_a] را ببیند.

    چون چشم عروس به آن می افتد میگویدعروس

    همه رنگش را دیده بودیم این رنگش و ندیده بودیم ...
    امضای ایشان

    خـــــدانـگهــــــدار


  70. کاربران زیر از farokh بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  71. بالا | پست 146

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3562
    نوشته ها
    205
    تشکـر
    213
    تشکر شده 208 بار در 106 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : از هر دری سخنی ...

    [replacer_a]

    اگر می خواهید دیوانه جلوه کنید این کارها رو بکنید
    عشقتان را با کش به خود ببندید تا هر وقت فرار کرد دوباره برگردد[replacer_img]

    وقتی با کسی مشغول صحبت هستید آدامستان را در آورده و به دماقش بچسبانید[replacer_img]

    روی زمین صاف مدام زمین بخورید[replacer_img]


    [replacer_a]
    از نرده پله های محل کارتان سر بخورید[replacer_img]

    یک ماه مسواک نزنید تا دهانتان بوی سگ مرده بدهد[replacer_img]

    به جای جوراب دستکش پایتان کنید و صندل لا انگشتی بپوشید[replacer_img]

    روی زیر شلواری راه راه کمربند ببندید[replacer_img]

    برای خودتان پوشک بچه بخرید[replacer_img]

    شبها هنگام خواب پستانک مک بزنید
    هر کسی که توی خیابان دولا شد روی پشتش بپرید و هی هی کنید[replacer_img]

    علف بخورید[replacer_img]


    چای را توی نعلبکی ریخته و دراز بکشید و آنرا هورت بکشید[replacer_img]

    توی گرمای تابستان پالتو بپوشید و از سرما بلرزید[replacer_img]

    از پشت شیشه ماشین برای همه بیخود و بی جهت شکلک در بیاورید[replacer_img]

    توی مراسم ختم بپرید وسط و برقصید[replacer_img]

    پوست موز را بخورید و تویش را دور بیاندازید[replacer_img]

    توی جلسات مهم آدامستان را باد کرده و بترکانید[replacer_img]

    در جشن تولدهای کودکان فامیل دوره بیافتید و هر چه بادکنک می بینید بترکانید[replacer_img]



    روی قرمه سبزی سس قرمز بریزید و پنیر رنده کنید

  72. 2 کاربران زیر از yass بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  73. بالا | پست 147

    عنوان کاربر
    تیم مشاوره
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3829
    نوشته ها
    1,254
    تشکـر
    954
    تشکر شده 1,186 بار در 691 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : از هر دری سخنی ...

    از [replacer_a] به هوا

    به ساعت نگاه میکنم

    حدود سه نصف شوق است

    چشم میبندم که مبادا چشمانت را

    از یاد برده باشم

    و طبق عادت کنار پنجره میروم

    سوسوی چند چراغ مهربان

    و سایه کشدار شبگردان خمیده

    و خاکستری گسترده بر حاشیه ها

    و صدای هیجان انگیز چند سگ

    و بانگ آسمانی چند خروس

    از شوق به هوا میپرم چون کودکیم

    و خوشحال که هنوز

    معمای سبز شب از دور

    برایم حل نشده است

    آری از شوق به رودخانهمیپرم

    و خوب میدانم

    سال هاست که مرده ام ...

  74. کاربران زیر از mahsa42 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  75. بالا | پست 148

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3710
    نوشته ها
    9,699
    تشکـر
    4,204
    تشکر شده 10,202 بار در 5,111 پست
    میزان امتیاز
    21

    پاسخ : از هر دری سخنی ...

    روزی [replacer_a] جوانی از جرج برنارد شاو نویسنده و نمایشنامه نویس معروف پرسید:

    شما برای چی می نویسید استاد؟ برنارد شاو گفت:

    برای یک لقمه نان. نویسنده جوان برآشفت کهنویسنده متاسفم برخلاف شما من برای : مینویسم.

    برنارد شاو گفت:

    عیبی ندارد پسر جان, هر کدام از ما برای چیزی که نداریم مینویسیم فرهنگ
    امضای ایشان

    خـــــدانـگهــــــدار


  76. کاربران زیر از farokh بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  77. بالا | پست 149

    عنوان کاربر
    تیم مشاوره
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3829
    نوشته ها
    1,254
    تشکـر
    954
    تشکر شده 1,186 بار در 691 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : از هر دری سخنی ...

    10402655_10201864159598093_4557913227842290230_n (1).jpg

    ساده که می شوی همه چیز خوب می شود.

    خودت، غمت، مشکلت، غصه ات، هوای شهرت، حتی دشمنت.

    یک آدم ساده که باشی همیشه لبخند بر لب داری.

    بر روی جدول های کنار خیابان راه می روی.

    زیر باران، دهانت را باز می کنی و قطره قطره می نوشی.

    آدم برفی که درست می کنی شال گردنت را به او می بخشی.

    انسان های ساده را دوست دارم.

    آنها بوی ناب انسان می دهند

  78. کاربران زیر از mahsa42 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  79. بالا | پست 150

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3710
    نوشته ها
    9,699
    تشکـر
    4,204
    تشکر شده 10,202 بار در 5,111 پست
    میزان امتیاز
    21

    پاسخ : از هر دری سخنی ...

    آدم ها در دو حالت همدیگر را ترک می کنند ،

    اول اینکه احساس کنند کسی دوستشون نداره ،

    دوم اینکه احساس کنند یکی خیلی دوستشون داره!

    ویکتور هوگو
    امضای ایشان

    خـــــدانـگهــــــدار


  80. کاربران زیر از farokh بابت این پست مفید تشکر کرده اند


صفحه 3 از 9 12345 ...

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد